گوشه ای مینشینم
سپس آرزو میکنم
آرزوهایی که بوی پاییز میدهند
بوی برگ قرمز
بوی زمین خیس
می دانم که برآورده شدن آرزوهایی این چنین
خیلی بعید است
شاید احتمالش را
در آن دوردست ها
کیلومتر ها دور از این شهر
داخل کلبه ای چوبی
در کنار امواج ساحلی
در شبی سرد
کنار آتش
بتوان یافت
احتمالش مانند همان جرقه ی کوچکی است
که از هیزم برمی خیزد
اما این چیز ها
برای خدا که فرقی نمیکند
من به او ایمان دارم
و امید فراوان
باد خنک پاییزی می پیچد
و تمام وجودم را
سرشار از شادمانی میکند
این نسیم بی حکمت نیست
شاید همین شنبه
خبرهای خوشی در انتظارمان باشد.!
درباره این سایت