امروز به تاریخ 28 اسفند نود و هشت، فکر کنم آخرین پست امسالم باشه. هوووف نگم براتون که پارسال با چه امید و آرزویی به امسال نگاه میکردم، چقد آرزو کردم که نود و هشت سال خیلی خوشی باشه، شایدم بود، البته که بود ولی از جهات خیلی خوشبینانه باید بگم که سال خوبی بود چون با خاطرات تلخش چیزهای جدید یاد گرفتم. اولین شکست و اولین پیروزی توی مسابقه کاراته (استانی البته) توی همین سال بود. دارم به روزهای پیش رو نگاه میکنم، خوب شاید تحمل عید دیدنی نرفتنو نداشته باشم، یعنی دختردایی با نمک لپو تو ببینیو لپشو نکشی؟ میشه؟ هممم نمیدونم واقعا. با وجود سالنامه هام و این وب هرروز دلم گرم میشه به اینکه هنوز میتونم بنویسم البته نه رمانی که دلم میخواس بنویسم ولی هین چیزهای کوچولویی که اینجا مینویسم. هعی، خدایا میشه سال جدید خیلی به هممون خوش بگذره و سرشار از خوشبختی باشه؟ بااتفاقات امسال بعید میدونم، دنباله ی این اتفاقات که قطع نمیشه، ادامه شون میوفته توی سال جدید. هلن پراسپرو توی وب لیمو یه یادگاری گذاشته بود که منم خیلی دوسش داشتم و گفتم که باهاتون به اشتراک بذارمش:

حتی اگه تو یه روز یه باند خلافکاری بزنی، چند تا موجود افسانه ای ببینی و تو یه جنگ پیروز بشی، بعد از شش ماه به زندگی روزمره ات برمیگردی. نمیتونی ازش فرار کنی. مگر اینکه هر روز تغییر کنی. به سوی پیشرفت یا پسرفت

ایزایا اوریهارا :)

شاید توی سال جدید به سمت تغییر برم، به سمت چیزهای جدید، نمیدونم ولی اگه اینکارو بکنم قطعا زندگی به کامم شیرین میشه.!

بسه دیگه من زیاد حرف زدم، شما بگین از آرزوهاتون، از هرچی که دوست دارین اتفاق بیفته یا تصمیم دارین که انجام بدین:)

پ.ن: قبلا موهام بود، صاف و صاف، ولی بعد از این که موهامو کوتاه کردم، آروم آروم فر شد.الان فرای درشت داره، اولش ناراحت شده بودم ولی الان عاشق موهای فرفریمم:) توی سال جدید بیشتر از موهام مراقبت میکنم (فکر کنم اولین تغییرم همین باشه؛))


هشت لبخند نود و هشتی من:)

1- اولین طلام توی مسابقه کاراته رو گرفتم:)

2- اولین بار با مبینا رفتیم کافه شهرک امید و چی خوردیم؟؟ خدایا چی بود؟؟؟ وای یادم رفت اسمشو، مبینا یاری بده:/

3- آخرین جلد هری پاترو (فرزند نفرین شده) خریدم و خوندم(وای که چقد قشنگ بود:) ( تو یه شب همشو خوندم)

4- با نرگس و دوستاش رفتیم پارک ارم و به شدت خوش گذشت:)

5- با نرگس گردنبند درست کردیم:)

6- کاکتوسامونو توی گلدونای رنگی رنگی کاشتیم:)

7- از نمایشگاه کتاب کلی کتاب خریدیم و من اون روز واقعا خوش حال بودم:)

8- با نرگس و امیر رفتیم شهرک و کلی خوش گذشت بهمون و جلد اول کتاب دارن شان (زامبی) رو خریدم:)


چالش مال شارمینه و دعوت میکنم از مبینا، ماجده، یگانه، یاسی، یاسمن مجیدی، آرام، آرام، سارا، هلن پراسپرو، فتل، پری سا، پرتو، اردیبهشت، پرنیان و هر کسی که دوست داره تو این چالش شرکت کنه:)  دوستانی که شرکت می کنن لطفا لینک مطلبشونو برای شارمین بفرستن و لینک شارمین رو هم قرار بدن.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اهمیت خانواده از دیدگاه امام موسی کاظم (ع) بازي كم حجم ققنوس سازه پیش ساخته ساندویچ پانل خانه Somphet ترانه زندگی وبسایت اختصاصی حامد افضلی فانوس خیال پایگاه تخصصی روشنایی